
این دنیا خیلی بده خیلی بد اونی که دوستش داره دوستت نداره حتی روشنترین رنگاهم برام سیاهتر از سیاه شدن اونی که دوستش دارم...یکی دیگهرو دوست داره. دفترو بستم و همزمان آهی کشیدم که در اتاق زده شد بیحوصله گفتم: بیا تو سایت همسریابی در ایران در و باز کرد و نشست روی تخت و گفت: داری چیکار میکنی؟ نقاب همون حدیث شیطون و لجباز و زدم... برگشتم سمتش و گفتم: د آخه به تو چه؟ سایت همسریابی در ایران گفت: میخوایم با متین و نیکا بریم کوه، میای؟ عر من کوه دوست دارم مث ِل بچهها دستامو کوبیدم به همو گفتم: بریم خندید و خواست بره که سایت های همسریابی در ایران چشمش خورد به وسایل نقاشیم. متعجب داشت نگاهشون میکرد که گفتم: خوشگلن، نه؟ برگشت سمتم و گفت: نظرت چیه بریم؟ بالای کوه نقاشی بکشیم؟ یکم فکر کردم. بدم نمیگه ها سری به علامت تأیید تکون دادم. وسایلهارو گذاشتیم صندوق عقب و نشستیم سوار ماشین که سایت همسریابی معتبر در ایران منو سایت همسریابی ایرانی در آلمان همزمان گفتیم: شرط بندی متعجب به هم نگاه کردیم و بعد زدیم زیر خنده.
سایت همسریابی ایرانیان در المان گفت بنظرم شرط بندی و بیخیال
سایت همسریابی ایرانیان در المان گفت بنظرم شرط بندی و بیخیال خندیدم و تأیید کردم... رسیدیم دم در خونهی نیکا که با متین کنار در داشتن حرف میزدن. نشستیم و حرکت کردیم به سمت کوه. دستام و توی جیبای هودیم کردم و گفتم: با اینکه تابستو ِن هوا هم سرده هم دلچسب نیکا با سايت همسريابي در ايران یه لیوان قهوه گرفت جلوم و گفت: اره هواش واقعا خوبه داشتیم قهوههامونو میخوردیم که سایت همسریابی در ایران با بوم و رنگ و وسایل نقاشی اومد.
با سایت همسریابی ایرانی در آلمان بلند شدم و رفتم سمتش و با ذوق گفتم: خب بریم کجا نقاشی کنیم؟ سایت همسریابی ایرانیان مقیم امریکا با سايت همسريابي در ايران گفت: همین جا دیگه نکنه میخوای بری قلهی کوه؟ لبام و تو هم جمع کردم و گفتم: برو عمتو مسخره کن وسایلارو درست کردیم متین و نیکا داشتن باهم حرف میزدن و که گاهی هم نگا ِه ما میکردن. داشتم نقاشی میکشیدم که سایت همسریابی ایرانیان در المان اومد سمتم و گفت: ببینم چیکارکردی؟ اومد سمتم و گفت: اوم خوبه. برگشت نگاهم کرد و گفت: حدیث روی صورتت با ترس گفتم: چی شده؟
چشماشو ریزکرد و سایت همسریابی معتبر در ایران
چشماشو ریزکرد و سایت همسریابی معتبر در ایران بدون انتظار قلموش و زد رو نوک بینیم و گفت: فقط خیلی شبیه دلقکا شدی با بهترین سایت همسریابی در ایران و حرص جیغی کشیدم و گفتم: سایت همسریابی ایرانیان مقیم امریکا بعد قلموم و توی رنگ صورتی زدم و گفتم: بیا دیگه ببین نداریم. باید توهم رنگی بشی سایت همسریابی در ایران با بهترین سایت همسریابی در ایران هی عقب میرفت و منم دنبالش صدای سایت همسریابی ایرانی در آلمان هامون کل محوطه رو پر کرده بود که یهو سایت همسریابی ایرانیان در المان وایساد و کاملا غیر منتظره قلموم رفت تو موهاش و جلوی موهاش صورتی شد یهو زدم زیر خنده سایت همسریابی ایرانیان مقیم امریکا اومد سمتم و گفت: ای وروجک برات دارم صبر کن