
رفتم نزدیکتر که دیدم سایت همسریابی آغاز نو و آقا محمد بیرون خونن و با نگرانی باهم حرف میزنن رفتم نزدیکتر... سایت همسریابی آغاز نو تا منو دید زد زیر سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من و گفت آقا بدبخت شدیم یه کاری کنین. با نگرانی پرسیدم آروم باشین... مشکل چیه گالره خانوم آقا سایت همسریابی آغاز نو از وقتی رفته دانشگاه دیگه برنگشته. .. گوشیشم خاموشه.... سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت با حرفی که آقا محمد زد حس کردم دلم ریخت و استرس عجیبی گرفتم با صدای آروم گفتم شاید پیش دوستش رفته باشه مادرش با گریه گفت نه نرفته این جا فامیلیم نداریم که بره پیشش.....
اگه هم رفته باشه هرجور که شده خبر میده بهمون... دانای کل دو روزیه که سایت همسریابی آغاز نو گم شده و هیچ کس ازش خبری نداره... ارسلان در نبود سایت همسریابی آغاز نو ورود احساس میکنه یه تیکه از وجودشو از دست داده هنوز دلیل این حس عجیبی که داره رو نفهمیده.... همش از خودش میپرسه چرا در نبود سایت همسریابی آغاز نو ورود باغ بزرگ عمارت دیگه براش جذابیتی نداره ستاره، دوست سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی، درگیری سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی با شایان توی دانشگاه رو اطلاع داده. ..
سایت همسریابی آغاز نو ورود لیوان و پرت کردم
اما اون انگار آب شده و توی سایت همسریابی آغاز نو تلگرام رفته دیگه .. سایت همسریابی آغاز نو ورود لیوان و پرت کردم سمت در و جیغ زدم لعنتتتت به تو شایاااااان ولم کننننن آشغااال روی سایت همسریابی آغاز نو تلگرام سرد نشستمو سرمو بین دوتا دستم گرفتم... دو روزه که سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی منو تو این اتاق زندانی کرده...
یه سایت همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران خیلی قدیمی و درب وداغون که فقط یه تخت دو نفره و یه قالیچه کهنه توشه... با صدای در باترس سرمو سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری کردم.. سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی با همون لبخند کریهیش داخل شد... نگاهشو به لیوان شکسته گوشه سایت همسریابی آغاز نو جستجوی کاربران انداخت...
با پوزخند گفت شنیدم وحشی بازی در آوردی... هیچی نگفتم فقط با خشم بهش خیره شدم... نزدیک تر اومد و دستشو نزدیک موهام آورد ه... با ترس از جام سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری شدمو خودمو کشیدم عقب تک خنده ای کرد و گفت نگران نباش خوشگله فعلا کاریت ندارم. .. چشمک چندشی زد و در ادامه حرفش گفت البته تا شب سایت همسریابی آغاز نو ورود با حرفی که زد از چشام از ترس گرد شدن... برای چی. .
افتادم روی سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت
چیکارم داری. . ولم کن حس کردم پاهام تحمل وزنمو ندارن افتادم روی سایت همسریابی آغاز نو ازدواج موقت و با صدای بلند شروع کردم به سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من کردن همونطور با سایت همسریابی آغاز نو پیامهای من گفتم مگه من چی کارت کردم که میخوای اینجوری انتقام بگیری.. ولم کن.. اذیتم نکن. .. شروع کرد به هیستریکی خندیدن.. بلند سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری میخندید.. انگار دیوونه شده بود..