
چپ چپ نگاهش کردم که با شوخی اضافه کرد باور کن جدی گفتم. با دست راست به سایت رایگان همسریابی با عکس اشاره کرد بشین! نگاه عصبیم رو از رو صورتش برداشتم و رفتم سمت سمند نقره ایش. همزمان دوتامونم نشستیم. اولین کاری که کردم، نگاه به سایت رایگان همسریابی با عکس بود. به صورتم خیره شدم. بلافاصله نگاهم رفت سمت بینیم. اخمام رفت تو هم. قوس بینیم زیاد نبود؛ ولی بی عیب و ایراد هم نبود خب. از گوشه چشم نگاهم افتاد به نگاه عسلی و روشنش که برق شیطنتش به خوبی دیده میشد.
لبخند شروری به زد بابا چشات انقدر قشنگه، سایت رایگان همسریابی با عکس وقتی نگاهت میکنه دیگه محو چشات میشه. اصلا فرصت نمیکنه به دماغت نگاه کنه که. اخم ظریفی کردم باشه حالا، برو ببینم. نیشش باز شد و دندونای ردیف شده اش رو به نمایش گذاشت چشم. سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن هم همیشه میگفت همون یه جفت چشمی که تو داری برای خوشگل بودنت کافیه. دیگه به سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن فکر نکردم و دستم رو بردم سمت ضبط.
سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن خودم از اینجا به بعد میرم
روشنش کردم به چند متری سایت رایگان همسریابی با عکس که رسیدیم، یهو صاف نشستم و هول کرده گفتم سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن خودم از اینجا به بعد میرم تو برو. مردد سرعتش رو کم کرد و وایساد، همسریابی با عکس و مشخصات کرد. نگاهش شکاک و متعجب بود همسریابی فوری با عکس این چند متر که چیزی نیست. رو صندلی تکونی خوردم و در حالی که دستم رو دستگیره بود گفتم نه نه، همسریابی فوری با عکس زحمتت میشه. تو برو دیرت شده به حد کافی. با شک گفت باشه پس، خوش بگذره. لبخند زدم قربونت. تا وقتی از دایره ی دیدم خارج بشه وایسادم.
رفتم سمت سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن
وقتی رفت منم رفتم سمت سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن. کنار یه تک درخت بید مجنون، رو نیمکت فلزی و سبز نشستم. نگاهی به ساعت مچی مشکیم کردم. با ناخن انگشت اشاره، پشت سر هم به شیشه ساعت ضربه میزدم. صدای تیک تیک میداد. بدون پلک زدن خیره بودم به عقربه های ظریف و طلایی رنگ. با زنگ خوردن گوشی، پلک زدم و تازه متوجه سوزش چشمم شدم. گوشی رو از کیف دستی کشیدم بیرون. خودش بود سلام کجایین؟ پام رو که انداخته بودم رو پام، برداشتم و صاف نشستم سلام، جلوی میدونین کجاست؟ بله بله. دیدم همسریابی فوری با عکس رو. یه دقیقه بعد از دور دیده شد، از جام بلند شدم. سرتا پا تیپ آبی زده بود. شلوار لی آبی نفتی، سوییشرت چهارخونه آبی آسمونی و کفش آبی کاربنی.
همسریابی جهانی با عکس حالتون خوبه؟
رسید بهم و دقیقا روبروم ایستاد سلام همسریابی جهانی با عکس حالتون خوبه؟ لحنم موذب بود سلام ممنون. شما خوبین؟ مرسی به خوبی شما. سرم رو تکون دادم که گفت بشینیم؟ دستپاچه جواب دادم بله. بلافاصله بعد نشستن شروع کرد به صحبت اول میخواستم تو کافی شاپی، کافه بستنی ای، جایی بذاریم؛ اما گفتم تو فضای باز باشه بهتره. البته بعد اینکه حرفامون رو زدیم میریم همسریابی جهانی با عکس. توی این مدت همسریابی با عکس و مشخصات بین صورتش و زمین در حال گردش بود. اصلا نمیتونستم خیره همسریابی جهانی با عکس کنم. از اول همینجوری بودم، نمیتونستم به مردای غریبه زل بزنم.