سایت همسریابی هلو


سایت شیدایی موقت یا دایم است؟

در ماشین را با حرص به هم میکوبد و خودش میخواهد سوار شود که ساغر را میبیند، زیبا شده هیچگاه این دو خواهر را این همه ستودنی ندیده بود

سایت شیدایی موقت یا دایم است؟ - سایت شیدایی


آدرس سایت شیدایی موقت

 فیلمبردار جلو اومد و گفت: رادفر؟ سر تکون داد صنم که جاوید هم از در ورودی داخل شد. با دسته گلی که تو دستش بود سعی داشت آستین پیرهنش رو از تو کت بیرون بکشه ؛ جلو اومد با دیدن ما مکثی کرد و با لبخند زمزمه کرد: زیر لفظی میخوای خانمی؟ نگاهی به سایت شیدایی همسریابی موقت انداختم که دست بلند کرد، همزمان فیلم بردار دوربین بالا برد برای شکار لحظه ها، کلاه شنلش رو کشید از سرش افتاد. جاوید خواست قدم اول رو برداره که... ایستاد مات سایت شیدایی تهران شد. سایت شیدایی ازدواج موقت هم با خجالت لپش رو از داخل گاز گرفت از کادر فیلم بیرون اومدم و با فاصله نگاهشون کردم. جاوید جلو رفت و به گفته ی فیلم بردار دست صنم رو گرفت و بالا آورد عمیق بوسید.

سایت شیدایی همسریابی موقت چشم فرو بست

سایت شیدایی همسریابی موقت چشم فرو بست... سایت شیدایی موقت چشم باز کرد و اینبار جاوید چشم دزدید. شنل سایت شیدایی تهران رو سرش کرد و کنار سایت شیدایی ازدواج موقت ایستاد باهم برای فیلمبردار دستی تکون دادن و به طرف در رفتن صدای پچ پچشون می اومد. سوم شخص سایت شیدایی موقت از پشت فک قفل شده با صدای نامفهومش زمزمه سر میدهد: قرار نبود فیلمبرداری درکار نباشه؟ جاوید نمه اخمی کرد عوض دستت درد نکند بود ؟ برای نقشه ای که طراحی کرده بودند این سیرک و خیمه شب بازی اش واجب بود... در دل میگوید سایت شیدایی تهران را دیدن با آن همه دلبرانه آرایشش واجب بود... دست سایت شیدایی همسریابی موقت را محکم فشرد و در حالی که از آرایشگاه بیرون می روند، زمزمه میکند: من و تو میدونیم دردمون چیه بقیه فکر میکنن ما برای هم جون میدیدم. سایت شیدایی موقت باز فرو میریزد خودش میداندجان میدهد اما یک طرفه و دردی، بیش از این سراغ نداشت. در ماشین را برایش باز مسکند و کنار میایستد فیلمبردار تاکید میکند: لبخند ملیح لطفا...


سایت شیدایی ازدواج موقت که جا به جا میشود 

سایت شیدایی ازدواج موقت که جا به جا میشود در ماشین را با حرص به هم میکوبد و خودش میخواهد سوار شود که ساغر را میبیند، زیبا شده هیچگاه این دو خواهر را این همه ستودنی ندیده بود این همه زیبایی را باید اعتراف کند در هیچ دختری ندیده بود... کاش جانیار، بزرگش هم امشب بود و امشب راکاملش میکرد، نمه اخمی میکند یادش نرفته یک هفته پیش این دختر زنش را از عمارتش برد ناخواسته از او دلگیر بود نمیدانست... ناخواسته... او هم دختر عمویش است، هم زن برادرش هم...خواهر زنش پس لب باز میکند: ماشینت کو مادمازل؟ ساغر میخندد و جاوید دلتنگ خواهرانه هایش میشود یادش نرفته اولین پسر عمویی بود که با او خوب رفتار کرد... برادرانه هایش جاوید دلش نرم میشود لبخند میزند و میگوید: پشت سرم بیا لایی نکشی.

ساغر چشمکی زد و با فیلمبردار به طرف دویست و شش معروفش رفتند. عروس سوار ماشینی شد که متعلق به شوهرش بود، اما از شوهر فقط سیاهی شناسنامه اش را به همراه داشت. با بغض سر به زیر می اندازد؛ کفش پاشنه ده سانتی اش به تور لعنتی اش گیر کرده درست مثل ماهی که در تور گیر افتاده باشد، پاهایش را تکان میدهد دریغ از بیرون آمدن بلعکس کمی تو را پاره کرد. در ماشین را باز میکند جاوید سوار میشود و استارت میزند: چیزی الزم نداری؟ در دل می نالد لعنت به تو و جنتلمن بودنت... نه ممنونم. ماشین روشن میشود و با تک بوقی از کنار ماشین ساغر میگذرد. نگاهی به سایت شیدایی موقت میکند شنلش در آستانه ی افتادن است، خود خوری میکند و به خودش میفهماند که به من مربوط نیست... میخواهدکوچه ی آرایشگاه را دور بزند که متوجه چند پسر میشود که با دست علنی سایت شیدایی ازدواج موقت را نشان میدهند.

مطالب مشابه


آخرین مطالب