
میدونم که آدم بدی نیست. فقط نباید این کار رو باهات بکنه! صیغه روزانه خرم آباد نگفت. آرومش کر دم. نسکافه ام رو خوردم و منتظر شدم. امین اس داد: دفتر ازدواج موقت در خرم آباد رو بده. راضیش کردم آدرس رو براش فرستادم. نیم ساعتی طول کشید تا بیان. هردو من صیغه میشم و عصبی بودن. کم مونده بود امین سرم داد بزنه.
دفتر ازدواج موقت در خرم آباد بود
اولین بار بود همچین کاری می کردم، ولی صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم راست میگفت. دفتر ازدواج موقت در خرم آباد بود یکم از پوسته خودم بیرون بیام تا امین به حرفم گوش بده! زینب و احمد سر میز دیگه ای نشستن تا حرف بزنن. از ته دلم زن صیغه لرستان میکردم به خیر و خوشی تموم شه. برای صیغه روزانه خرم آباد من صیغه میشم می کردم. تنها دوستی که بعد مدتها داشتم. ولی امین، صاف بهم زل زده بود و حرفی نمیزد. آخر سر گفت: هیچ معلومه چت شده؟
روز به روز بدتر میشی! چجوری میشم؟ چمیدونم. به من محل نمیدی. خشن و عصبی شدی. زود واکنش نشون میدی! من فرقی نکردم. همونم. فقط طول کشید تا من رو بشناسی! مکثی میکنم. زن صیغه لرستان پشیمونی؟ زل زد توی چشمهام. آروم گفت: روزی که عقد کردیم خیلی دفتر ازدواج موقت در خرم آباد بودم.
من صیغه میشم نیستم
چون حس میکردم یه جواهر رو به دست آوردم. جواهر سخنگویی که با سکوتش آرومم میکنه. من صیغه میشم نیستم فقط نگران خودتم. هیچوقت هم پشیمون نمیشم صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم چون تو این مدت شاید کامل نشناخته باشمت ولی اونقدری شناختم که میتونم بگم خیلی چیزها داری که برام ارزشمنده! سعی کردم لبخند بزنم: ممنون که نگرانمی ولی من راحتم. به کارت برس و نگران نباش!
مبارزه با این موجودات عجیب و تشکل بزرگشون، کار هر کسی نیست، من بهت افتخار میکنم! خیلی راحت لبخند زد و گفت: خوبه! اخمی کردم. چرا حس میکنم تو خیلی احساساتیتر از منی؟ فکر میکنی. به هیچ وجه احساساتی نیستم! یه تای زن صیغه لرستان انداختم نه بابا! بهت نمیاد ازین من صیغه میشم اخموهای عصبی باشی! خندید: شاید بهم نیاد، ولی توی اداره و کال توی کارم هیچ کس من رو اینطوری که با تو حرف میزنم ندیده. هیچ لطافتی ندارم! با ناامیدی گفتم: جالبه.
خیلی طبیعی رفتار میکنی. نمیدونستم که اینکه باهام دفتر ازدواج موقت در خرم آباد به خاطر انتخابته. انتخاب میکنی که با نامزدت مهربون باشی! چیزی نگفت. آهی کشیدم و توی صورتش نگاه کردم. درسته؟ صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم تا حدودی آره. و احساسی که بهم داری، فقط اینه که من یه دختر خوبم؟ آره، یعنی نه! ببین.... عشقی وجود نداره. پوفی کشید. چرا داریم مثل خل و چلها حرف میزنیم؟ گفتن با زنتون خوب رفتار کنید و اگه اونها نمیگفتن شاید همین زن صیغه لرستان به خاطر اینکه مجبورت کردم احمد رو بیاری میزدی توی گوشم. آره؟ این چه طرز صحبته؟ چر ا اینقدر با صیغه روزانه خرم آباد و صیغه روزانه خرم آباد مشکل داری؟