سایت همسریابی هلو


شرایط صیغه روزانه زاهدان چیست؟

بچه ها رو مرد میکنن و مردها رو بچه! این همه سال خانم گلی مثل حمیده جون صیغه روزانه زاهدان کشید این خرس گنده بشه اینی که الان هست.

شرایط صیغه روزانه زاهدان چیست؟ - صیغه روزانه


صیغه روزانه زاهدان

 

مکثی کردم و گفتم: چرا این سوال رو میپرسی؟ میخوام بدونم. ناراحت میشم، گریه میکنم، غصه میخورم. لبخندی زد: یعنی... صیغه روزانه زاهدانه داری؟ باز من بهش خندیدم پررو شد. از سر ناچاری خندیدم و سکوت کردم. واقعا سیاست صیغه روزانه زاهدان داشت. عجیب نبود که محبوب همه بود و کانال تلگرام صیغه زاهدان بهش احترام میگذاشتن. حتی کانال همسریابی زاهدان که این همه باهاش شوخی میکرد، روی حرفش نه نمیآورد. من هم خیلی جاها توان مخالفت باهاش رو نداشتم. حتی توی رفتارش بسیار ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان بود.

حتی نحوه بغل کردنش، یا چشمک زدنش. حس میکردم به هر سنی میخوره. هم بچهست، هم بزرگ. برای همین معموال سعی میکرد با من رفتار کنه. گربه دیدی مثل مایع تو هر ظرفی جا میشه؟ اینم همونطوره. صیغه روزانه زاهدانه که فکر میکر دم اینطوری بهتر خوابش برد. راست میگن که زنها موجوداتیان که بچه ها رو مرد میکنن و مردها رو بچه! این همه سال خانم گلی مثل حمیده جون صیغه روزانه زاهدان کشید این خرس گنده بشه اینی که الان هست. بعد دوباره یکی باید بغلش کنه تا خوابش ببره. حالا من خوابم نمیبرد. هی بهش نگاه میکردم و افکارم اذیتم میکرد. ای کاش روی تخت می خوابید.

صیغه روزانه زاهدانه دیگه خواب بدی ندیدم

اینطوری کمرش اذیت میشه. بلند شدم و روی تختم دراز کشیدم. کمکم خوابم برد. و صیغه روزانه زاهدانه دیگه خواب بدی ندیدم. خیلی زود بیدارم کرد برای کانال همسریابی زاهدان صبح. به زور بلند شدم و خوندم. بعدش چپیدم زیر لحافم، ولی اون همچنان سر سجاده مونده بود و میخوند. فکر کردم که چه حال و حوصله ای داره. به هرحال، اینطور که مشخص بود از من آدم کانال تلگرام صیغه زاهدان بود. من نبودم فقط کانال همسریابی زاهدان میخوندم، همین. آره باید از خانم با کفگیر جمعش کنیم. به هرحال، چشمهام ز ود گرم شد برای خوابیدن.

موهام هنوز از دوشی که کله سحر گرفته بودم خیس بود. عطسه ای کردم و بیشتر لحاف رو دور خودم پیچیدم. فکر کردم اگه دوش بگیرم خوابم میپره، ولی هنوز خوابم میاومد. زیاد نخوابیده بودم که یه چیزی گردنم رو قلقلک داد. آروم خندیدم و الی پلکم رو باز کردم. امین گفت: ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان. من دارم میرم ها. برگشتم به سمتش. چشمهام رو باز کردم و گفتم: کجا؟ باید برم اداره؟ ساعت هفته دیگه بازم قلقلکم داد کرم نریز! و گفت: صیغه روزانه زاهدان اگه میترسی پاشو لباسات رو بپوش بریم خونه مامان حمیده. یکم از سر خجالت بیشتر رفتم زیر پتو.

بعد طوری که بخوام ناراحتیم رو مخفی کنم گفتم: نمیخواد. برو. نمیدونی مامانت اینا کی میان؟ صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم میان. منم دو ساعت دیگه میرم باشگاه. ببخشید که نیستم برسونمت. اشکال نداره، معذرت خواهی نمیخواد که!

لبخندی زد و گفت: صیغه روزانه زاهدان. کانال تلگرام صیغه زاهدان حلما زد روی شونه ام: ازدواج موقت ساعتی ۶۰ هزار تومان خوبی؟ آره خوبم. یکم نفسم گرفته، همین. حلما: طبیعیه؛ چند سالی میشه رزمی رو ول کردی، طول میکشه دوباره عادت کنی. لبخندی زدم و گفتم: ممنون. راستی تو کی مشکی میگیری؟ به کمربند قرمزش نگاه کرد و لبخندی زد: خب راستش توی اجرای فرم خیلی ضعیفم! انعطافم هم مشکل داره. استاد میگه بهتره چند ماه بیشتر تمرین کنم. هر وقت کمک نیاز داشتی بهم بگو. خوشحال میشم کمکت کنم. دستم رو گرفت و گفت: صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم ممنونم . تو واقعا دختر خوبی هستی. صیغه روزانه زاهدانه اونجوری نیستی که فکر میکردم مگه چجوری فکر میکردی؟

مطالب مشابه


آخرین مطالب