
یه چیزی شبیه هارلی کویین و جوکر از نوع عاقلترش. وقتایی که با هم حرف میزدیم دیگه از دنیا هیچی نمیخواستم. با این وجود، صیغه روزانه شهرکرده چرا بین همه ی دودها، هیچکس نبود که مثل من بتونه لبخند بزنه. اکثرا غمگین و کانال همسریابی شهرکرد بودن. من بابت داشتن آراد صیغه روزانه شهرکرد بودم ولی اون همیشه اون غم عمیق توی چشمهاش وجود داشت. غمی که حس کردم هیچ وقت نمیتونم از بین ببرمش و این اعصابم رو خورد میکرد. صیغه روزانه شهرکردن فرق مهم من با کانال تلگرام صیغه شهرکرد این بود که با یک پدر و مادر انسان زندگی میکردم.
هنوز اون بالا بودم. آراد یکم بلند شد متمایل به من، آرنجش رو تکیه داد و با دستش سرش رو گرفت. با دست دیگه ش مچم رو من صیغه میشم کرد و با مهربونی گفت: صیغه روزانه شهرکرده ناراحت نیستی که به خاطر خودم تو رو تبدیل به دود کردم؟ لبخندی زدم: نه. چون دنیای اینجا از دنیای صیغه روزانه شهرکرد برام قشنگتره. طرهای از موهام رو کنار زد و خیره به چشمهام باقی موند. به کانال همسریابی شهرکرد که یکم بیرنگتر شده بودن. آراد: تو واقعا کانال تلگرام صیغه شهرکرد باهوشی هستی. همونطور که رئیس گفت. ولی.... دستی به گونهام کشید: حیف که هنوز خیلی کوچیکی! کجام کوچیکه؟ هجده سالمه!
حقت بود که اون صیغه روزانه شهرکردن بمونی
کلی کار میتونم انجام بدم. صیغه روزانه شهرکرد دستیارتم ها! ... من... خیلی دوستت دارم. حس میکنم با خود خواهیم تو رو اذیت میکنم. حقت بود که اون صیغه روزانه شهرکردن بمونی. زندگی کنی، ازدواج کنی، یه زندگی خوب داشته باشی. میتونی من رو بفهمی؟ آراد.... هیس، چیزی نگو. گفتم که، هنوز کوچیکی. خیلی چیزا رو نمیدونی. برای رئیس و جکسون مهم نیست که تو آسیب ببینی. ولی برای من مهمه. از بس که آقایی! مردمک چشمهاش رنگ یاقوت شد و باقی چشمش درشت و با غم زمزمه کرد: تو نمیفهمی. هیچی رو نمیفهمی. لبخند زدم: خیلی خوبه که نمیفهمم. چرا متوجه نیستی؟
من کسی ام که توی دودمان همه ازش متنفرن. به خاطر نبوغم و یا هر چیز دیگه. یا حسادت میکنن و یا دشمنی. میدونی تا صیغه روزانه شهرکرده چه کثافت کاریا نکردم؟ به دخترای زیادی که مثل تو بودن هتک حرمت کردم و... به بدترین شکل ممکن خوردمشون. من احساس ندارم. میتونم همین کار رو با تو بکنم. منم این کار رو زیاد کردم. پسر نمایندهی کرمان رو یادت رفته؟
مخلص همه کانال تلگرام صیغه شهرکرد من نبودم با وجود اون همه بادیگارد مخفی کی میتونست بره تو اتاقش و کارش رو تموم کنه؟ فکرش رو هم که میکنم خون توی رگم به جوش میاد. دود صیغه روزانه شهرکردن ندیده بودیم که دیدیم! صیغه روزانه شهرکرد. بینمون که اتفاقی نیفتاد. فکر میکنی بین من و تو هم اتفاقی نمیافته؟ توی چشمهاش نگاه کردم. چشمهای من هم شروع کردن به دود کردن. گفتم: به تو بستگی داره.
کانال همسریابی شهرکرد هوی یادت که نرفته
با ترحم نگاهم کرد: تو خیلی کوچیکی! خیلی ظریفی. خیلی.... کانال همسریابی شهرکرد هوی یادت که نرفته توی اولین من صیغه میشم چه کار کردم؟ با اینکه تازه کار بودم تونستم تا هشت نفرشون هم زمان مبارزه کنم و ضربه فنیشون کنم! - آره بعدشم نزدیک بود دیوونه بشی! - صیغه روزانه شهرکرده میگفت همه اولین بار اینجوری میشن. مهم نیست! من و تو.... باز زل زدم به چشمهاش. انگار خسته بود و حرفهاش بوی گیجی خواب رو میداد. آراد از اون آدمهایی بود که به ندرت میخوابید