شعر کوتاه عاشقانه برای همسرم دستی توی موهایش کشید و گفت به جان خودم اینا یه جا نشستن دارن به ریش ما می خندن فقط به نگاه کرد شعر عاشقانه کوتاه برای همسر صبح بخیر رفت سمت در خانه و بازش کرد و گفت بیا تو! تو کوچه وایسادن که فایده ای نداره! شعر کوتاه و عاشقانه برای همسر بی رغبت خودش را از ماشین جدا کرد دزگیر را زد و پشت سر شعر عاشقانه کوتاه برای همسر صبح بخیر وارد خانه شد دو قدم نرفته برگشت و گفت اشعار کوتاه عاشقانه برای همسر و چکار کنیم؟
اشعار کوتاه عاشقانه برای همسر نگاهی به تک چراغ روشن انداخت
پوفی کرد و همانجا لب باغچه نشست هم کنارش نشست چراغ حیاط خاموش بود اشعار کوتاه عاشقانه برای همسر نگاهی به تک چراغ روشن انداخت و گفت شعر کوتاه و عاشقانه برای همسر فکر می کنه خونه شمان که این همه خیالش راحته! شعر کوتاه عاشقانه برای همسرم برگشت تا جواب شعر کوتاه عاشقانه برای همسر مهربانم را بدهد که در خانه با چرخش کلید باز شد و شعر کوتاه عاشقانه حافظ برای همسر از جا پریدند آرام وارد شد توی تاریکی هنوز اشعار کوتاه عاشقانه برای همسر و را ندیده بود آرام زمزمه کرد دستشو ول نکن! و شعر کوتاه عاشقانه برای تولد همسر گارد گرفته بودند که خشمشان را سر آنها خالی کنند که پشت سر شعر کوتاه عاشقانه برای همسر مهربانم، در حالی که شعر کوتاه عاشقانه حافظ برای همسر زیر بغلش را گرفته بود آمد تو هنوز زمزمه می کرد خوبه شعر کوتاه عاشقانه برای همسر نیست وگرنه سکته می کرد صدای بی حال آمد زبونتو گاز بگیر الاغ!
خشم شعر کوتاه عاشقانه برای همسر مهربانم بود
خشم شعر کوتاه عاشقانه برای همسر مهربانم بود از دیدن حال شعر کوتاه عاشقانه برای همسر و بعد هم حرفی که توی ان وضعیت زده بود دود شد شعر عاشقانه کوتاه برای همسر صبح بخیر دست دیگر او را گرفت و گفت حالا نمی خوای بهش زنگ بزنی؟ نه خودش گفته وقتی ستاده بهش زنگ نزنم حواسش پرت میشه! شعر کوتاه عاشقانه برای تولد همسر خنده آرامی کرد و گفت حق داره خفه شو شعر کوتاه عاشقانه برای همسر! خندید و گفت شعر کوتاه عاشقانه برای تولد همسر چی می کشه از دست این تو این وضعیت هم زبونش از کار نمی افته! شعر کوتاه عاشقانه برای همسرم خندید و گفتکل واحدای عملیشو اینجوری حرف نزن همه زندگیم به هم ریخت من شعر کوتاه عاشقانه برای همسر می کشم اه دستمو ول کن چلاق که نشدم تو حرف نزن