
دیگه حرفی نمونده بود خواستم از در برم شعرهای عاشقانه نزار قبانی عربی به فارسی در باز شد شروین بود
بی تفاوت از کنارش رد شدم دستمو گرفت دستمو کشیدم رفتم شعرهای عاشقانه نزار قباني از همتون متنفرم آبتین. .. جوابمو نمیدی فهمیدی همش دروغ بود همه گول خوردیم همه تاوان دادیم باید فکر کنم ببینم کجا رفته دختر دیونه خب میومدی پیش خودم من که همیشه عاشقت بودم بهم میگفتی گول خوردی همونجا رو پله های نشستم سرمو گرفتم تو دستم یکی کنارم نشست شروین بود
-همه جا بیمارستان پزشک قانونی کالنتری اکجاها دنبالش گشتین؟
- گوشیش خاموشه نه خونه اقوام نرفته؟
-نبرده گو بلند شدم از خونشون زدم شعرهای عاشقانه نزار قباني. همه فکرم همه ذکرم شده بود شبنم نمیدونستم کجاست نگرانش بودم زدم به دل جاده نمیدونستم کجا دارم میرم فقط رفتم به جایی رسیدم که تا چشم کار میکرد بیابون بود.
پیاده شدم دستامو باز کردم شعرهای عاشقانه نزار قباني رو صدا زدم
-کجایی شبنم شعری عاشقانه از نزار قبانی کمکم کن کمکم کن کمکم کن من شبنم رو میخوام سالم مثل همیشه خوشحال شعری عاشقانه از نزار قبانی تورا در کدامین کوچه ی این شهر جویا باشم.جایی نمانده بود که باهم نرفته باشیم.کجارا بیشتر دوست داشتی؟ نمیدانم یه هفته هست که از شبنم هیچ خبری نیست.دارم دیونه میشم. هیچ جا فکرم نمیرسه همه خاطراتمون میاد جلوم تمام لحظه های با هم بودنمون یعنی االن کجاست داره چیکار میکنه ؟تو فکر بودم گوشیم زنگ خورد شروین بود. .....شعرهای عاشقانه نزار قبانی عربی به فارسی چرا حرف نمیزنیبله خبری شد -از پزشک قانونی زنگ زدن باید برم شناسایی مهر های کمرن تیر کشید نفسم باال نمیاد نه دروغه شبنم من اونجا نیست نمیدونم چه جوری خودمو رسوندم اون آدرسی که شعرهای عاشقانه نزار قبانی عربی به فارسی داد.جلو پله ها نشسته بود داشت گریه میکرد.نه باورم نمیشه همونجا کنار ماشین نشستم. -اومدی آبتین -هنوز نرفتم داخل خودش بود؟ مرتیکه احمق بیشعور من سکته داده میگه میترسم میترسم پس چرا گریه میکردی؟ رفتیم داخل نذاشتن من برم فقط برادرش رفت داخل هر ثانیه برام کشنده بود.باالخره اومد رنگش مثل گچ شده بود همونجا کنار دیوار نشست دویدم طرفش یا شعری عاشقانه از نزار قبانی کمکم کن
شروین تورو شعری عاشقانه از نزار قبانی حرف بزن نبود
-شروین تورو شعری عاشقانه از نزار قبانی حرف بزن نبود یکماه گذشت هنوز خبری نیست همه سرشون به کار خودشون گرم و منتظر یه خبر یه نشونه از شبنم.
تو دفترم نشسته بودم از دفتر مرکزی تماس گرفتن پدر شعرهای عاشقانه نزار قبانی باهام کار داشت.کارم که تمام شد رفتم پیشش در زدم رفتم داخل -منم خوبم ممنون شما خوبی سالم پسرم خوبی سالم
-هرچه زودتر بهتر باشه مشکلی نیست کی باید بریم بفرمایید باید با شعرهای عاشقانه نزار قبانی برید عسلویه یه قرار داد تنظیم کنید با شرکت. ..
پیش آقای رفعت بزرگه راستش یه ماموریت دارم را ته یچی هنوز چه خبرا ؟
با شعرهای عاشقانه نزار قبانی رفتیم
دو روز بعد با شعرهای عاشقانه نزار قبانی رفتیم عسلویه اینجام پر از خاطره بود برام رفتیم هتل استراحت کردیم بعد رفتیم شرکت همه چی مثل قبل بود بهرامم هنوز اونجا بود خیلی خوشحال شدم از دیدنش ازدواج کرده بود با خانم احمدی ولی خانم احمدی دیگه اونجا کار نمیکرد تو خونه مراقب بچشون بود.قرارداد رو تنظیم کردیم وقت رفتن بود. دلم هوای خلیج رو کرده بود با شعرهای عاشقانه نزار قبانی رفتیم اونجا چشمامو بستم یه نفس عمیق کشیدم چشمامو باز کردم برگشتم طرف که پشت سرم بود باورم نمیکردم اون اینجاست چند قدمی من داره قدم میزنه خودشه مطمئنم از بهت من برگشت.
اون شبنم رو ندیده بود عجیب بود براش من به دختری اینجوری زل بزنم.شبنم داشت میرفت باز ازم دور میشد نباید وقت از دست میدادم دویدم طرفش چند