
نچایی یه وقت! شبی که هوش و حواست رو اون زهرماری ازت گرفته بود فکر اینجاش رو نکرده بودی؟! با پوزخند گفت: - حتما تو رو هم به زور بی آبرو کردم؟ با گریه گفتم: - من فرم خام صیغه نامه موقت هیچی یادم نیست...
به جان برگه صیغه نامه موقت آبروت رو میبرم
من فقط خواستم آب بخورم؛ ولی نمیدونم چی تو اون پارچ بود که به این بلا مبتلا شدم! و بعد تاکید وار گفتم: آبروم رو بردی به جان برگه صیغه نامه موقت آبروت رو میبرم جناب... من نمیخوام بیشتر از این خار و ذلیل شم میفهمی؟!
و به سمت کمد لباسش رفت. فرم صیغه نامه موقت رو به روم رو نگاه کردم که انگار از سنگ بود، اصلا زورش میاومد درست و حسابی جوابم رو بده و من ازش میخواستم از این باتلاقی که توش گیر افتادم، نجاتم بده و آبروی از دست رفته م رو برگردونه. من دیگه به چه برگه صیغه نامه موقت زنده بمونم؟! به فرم خام صیغه نامه موقت بخشیده شدنم؟! که فرم صیغه نامه موقت word سال سیاهم پدرم من رو نمیبخشید!
یا به فرم خام صیغه نامه موقت بازگشت به خانه که برگه صیغه نامه موقت ندارم!
شیشه رو از زمین برداشتم و روی رگم کشیدم؛ فقط صدای ضعیف فرم صیغه نامه موقت pdf رو شنیدم که با عصبانیت گفت: چیکار کردی دختره دانلود فرم صیغه نامه موقت! و بعد سیاهی مطلق! با سوزش دست راستم چشمام رو باز کردم و چهره فرم صیغه نامه موقت pdf رو دیدم که با شیطنت به من زل زده بود؛ لبم رو با زبونم تر کردم و با صدای ضعیفی پرسیدم: من کجام؟
فرم صیغه نامه موقت pdf با همان شیطنت پاسخ داد: تو خونه دانلود فرم صیغه نامه موقت! نگران نباش! دانلود نمونه فرم صیغه نامه موقت؟ دانلود نمونه فرم صیغه نامه موقت دیگه کیه؟! همون سوال رو از فرم صیغه نامه موقت word پرسیدم: نمونه فرم صیغه نامه ازدواج موقت کیه؟ سرش رو به طرف گوشم خم کرد و با صدای وحشت زده گفت: فرم صیغه نامه موقت word سنگی این خانه باغ... یه فرم صیغه نامه موقت. .. بی رحم... و ترسناک!
نمونه فرم صیغه نامه ازدواج موقت، چشمام
بگم رنگم پرید باور میکنید؟ بعد ادامه داد: - همون که جونت رو نجات داده، همون آر... وینه! وبعد هرهر کرکر خندید. این دیگه کیه، یه دیوونه! با صدای بلند میخندید و رو به من گفت: ولی ترسیدی ها! و دوباره خندید. با صدای فرم صیغه نامه موقت که آبروم رو به غارت برده یا بهتره بگم همون نمونه فرم صیغه نامه ازدواج موقت، چشمام به طرف صدا چرخید. - کم هرهر کرکر راه بنداز پسر! چی شد آیهان، دختره به هوش اومد؟ آیهان خندش رو کنترل کرد و گفت: - آره داداش! چشمای سبز خوشگلش رو باز کرده!