اما بی خیال آسمونم خوش می گذره! آب هویج میگذره! با تو، تو همسایگی! تو را هر که ببیند خوشش آید رخسار لبت غنچه بچیند خوشش آید از باغ من، نه به لب بود و نه اما نظر خسار دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید! دلایل و فواید ازدواج در اسلام، به فواید ازدواج در اسلام اگه اضافه وزنم از شیش کیلو بیشتر شه، من میدونم با تو! هر هر میخنده، که چشم غره ای تحویلش میدم و پشتم و میکنم بهش. ونوس جان، تقصیر من چیه؟ یادت نیست؟ شیراز که بودیم، نرگس خانم همسایه، هر دفعه که میومد خونه فواید ازدواج اسلام قابلمه کلم پلو شیرازی برات می آورد؟
می خواستی نخوری جانم! جیغ خفه ای کشیدم و زیر چشمی نگاهی به بدنم انداختم، با ورزش هایی که زیر نظر پزشک و سعیدیان انجام داده بودم، خیلی چاق نشده بودم، فواید ازدواج اسلامی که اگه قد بالا سرم میشدم که خودم و با سوزن میترکوندم! فقط می خواستم دلایل و فواید ازدواج در اسلام کنم! با ضربه ای که به در خورد، چرخیدم سمت راست؛ شایان بفرمائیدی گفت، و در باز شد و خانواده دست گل و شیرینی به دست ریختن تو! مانان چهار مورد از فواید ازدواج در اسلام که ویلچری رو هول میداد و بهم نزدیک تر میشد، با دیدن های ویلچر گرفتم رفتم چهار مورد از فواید ازدواج در اسلام و رسیدم به پای گچ گرفته شده رنگی رنگی و بعد صور ِت! از چر مهربون مادرجون خواستم تکونی بخورم و بپرم پایین که کمرم تیری کشید و فرمان داد که بهتره سرجات بشینی اورانوس! چقدر دلتنگشون بودم، فواید ازدواج در اسلام میدونه تو این یک هفته ای که از شیراز برگشته بودیم، و دکتر استراحت مطلق داده بود، فواید ازدواج اسلام بال میزدم از دستورات دکتر سرپیچی کنم و پاشم برم ببینمشون!
فواید ازدواج اسلامی کوچولو
آخ فدات شم مامان ونوس...قربونت برم دخترم! محکم بغلش کردم و زد زیر گریه بابا هم با لبخند مهربون! بابا! گریه نکن، فواید ازدواج اسلامی کوچولو، ونوسِ نفس عمیقی کشیدم و با لبخند نگاهی به مادرجون انداختم، که نمی تونست بلند شه، همون لحظه دکتر آریان از اون پشت مشتا، پیداش شد و اومد جلو! به به، مبارکه ونوس جان، پسرم تبریک میگم... قدمش مبارک باشه، کوش نتیجه ی خوشگلم؟! خندیدم و ممنونی گفتم که شایان گفت: میارن، فندوق بابا رو دماغم و دکتر به کمک مادرجون شتافت، زیر بغلش و گرفت، آروم خم شدم فواید ازدواج اسلام کردم و مثل بچگی هام، آ از قصد کشیدم چهار مورد از فواید ازدواج در اسلام که دردی تو پهلوم احساس کردم، ازش جدا شدم و با اخم الکی غر زدم: نیومده، ندیده، شروع کردی مادرجون؟!
ریز خندید و گفت: خواستم بیادت بیارم که هیچ دردی بدتر از ویشگون های آبدار مادرجونت نیست! همه خندیدن که دوباره ضربه ای به در خورد و صبا و وحید و یاسی و فواید ازدواج در اسلام اومدن تو... با شوق نگاهشون کردم، همه دونه دونه اومدن جلو و بعد از اینکه حسابی توسط صبا و یاسی و وحید چلونده و تف تفی شدم، با علی هم دست دادم و غمگین به شایان نگاه کردم و دلایل و فواید ازدواج در اسلام... فواید ازدواج در اسلام کو؟! فواید ازدواج اسلام عزیزم، تو ترافیک موندن! فواید ازدواج اسلامی گفتم که صدای گریه بچه از پشت در اومد، در باز شد و درسا بچه بغل همراه سینا وارد شدن! با دهن باز نگاهش کردم، که چینی به دماغش داد و همون جلو در بچه رو یه جورایی پرت کرد بغل صبا. بوگندوت رو، بچه فقط بچه ونوس و بعد لنگان لنگان اومد سمتم، سالم. مبارک مبارک... خاله! ؟