
-آقای بهاروند ما میخوایم کمکتون کنیم.
-کمک؟! -بله کمک. و یک هو نعره ی امیرحسین: -د عوضیِ... میدونی این چند وقت چی به سر من آوردین؟!
سکوت و انعکاس صدا و دوباره شجاعت مرد روبرو: -میدونیم و شرمنده ایم؛
اما این واقعیته.
یه درصد سایت همسریابی با اون وضع نامساعد
اگه یه درصد سایت همسریابی با اون وضع نامساعد با یه درگیری واقعی و یه قتل واقعی مواجه میشدین، االن من و سایت همسریابی با هم اینقدر رک و بیپرده حرف نمیزدیم. ورود به سایت همسریابی همدم در حکم یه محکوم به قتل و منتظر اعدام و من در حکم یه به خدمت و بی هیچ شرمندگی و عذر و بهانه. سایت دوهمدم آدرس جدید االن وضعیت روحیتون مساعد نیست؛ بنابراین کمی فکر کنین. دوباره بر میگردم. یک روز بعد -این سازمان مدت هاست زیر نظره و مدام با پرونده سازی و خط مشی های مخفی خاص خودشون تونستن از زیر بار قانون قسر در برن و کارهای خالفشون رو یا مستتر در کارهای خیرخواهانه موجه جلوه بدن و یا کال از سیستم های مافوق حذفشون کنن. این سازمان یا بهتره بگم اکونومی عفونت اونقدر بزرگ و وسیع و خطرناک شده که بعید میدونم ورود به سایت همسریابی همدم بتونین از داخلش جون سالم بدر ببرین؛ مگر اینکه ورود به سایت همسریابی همدم به ما کمک کنین و ما به آدرس جدید سایت آناهیتا. سکوت و اخم امیرحسین. -آدرس جدید سایت آناهیتا تمام مدت تحت نظرین؛ البته نه فقط توسط ما! توسط همون اکونومی عفونت شاید یکی از دالیلی که با آدرس جدید سایت آناهیتا این گونه تماس برقرار شد، همین مطلب بود. مرد فربه عرض اتاق را قدم زد و کف دست ها و نوک انگشتانش را به هم چسباند. -با فرض اینکه ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم با ما همکاری نکنین، عمر مفیدتون در این سازمان یک سال و اندی دیگه ست. با توجه به مدارکی که سایز نفوذی های ما در بخش های حراست پیزا به دست آوردن ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم یه مهره ی نیمه سوخته این.
سکوت امیرحسین و فیش فیش نشان از حساسیت مرد فربه و اینکه خم شد روی میز. نوک انگشتانش را چسباند به تن قهوه ایش و زل زد به ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم در چشمه ی عصبانیت و تردید موج خورده
سایت دوهمدم آدرس جدید دقیقاً به چه دلیل و چه اسناد و مدارکی؛ اما چیزی که محرزه، حکم مطلق اعتماد به ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر توسط پیزا هنوز در دفتر و اسنادشون ثبت نشده و این نشانه ی خوبی نیست. دیر یا زود ادرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر از سازمان ریپورت میشین یا زنده و یا مرده که احتمال دومیش با توجه به سبقه ی کارمندان پیزا. پس به نفع هر دو طرفه که من و سایت همسریابی توران با هم همکاری داشته باشیم. -و من بشم یه نفوذی دیگه. -و اینکه تمام مجازات کار کردن سایت همسریابی توران در این سازمان ومیخوره؛ البته با این توجیه که قصد شما از این شروع تنها به قول محرز خودتون، زمین زدن بوده و نه همکاری. هر چند تمام مدارک نشون میده شما دست نشونده ی این سازمانین؛ پس پاک کردن این مدارک و همکاری سایت همسریابی یه معامله ی پایاپای به نظر میرسه.
سایت همسریابی اینطور فکر نمیکنین؟
سایت همسریابی اینطور فکر نمیکنین؟ زمان حال خیابان انقالب از تمام روزهای همیشگی پر ازدحامتر به نظر میرسید. حتی از سایت دوهمدم آدرس جدید جلفا هم که میگذشت، درست مثل اتوبانی وسیع پر از ماشین هایی بود که مانند سد عمل میکردند و مانع رسیدن امیرحسین میشدند.
محضر آقا ظفرنیک دو تا میدان پایینتر از پاساژ سیانت بود و تا آنجا حدود نیم ساعت دیگر راه بود و اگر با همین ترافیک پیش میرفت، شاید نیم ساعت میشد سه ساعت و از ساعت دو ظهر به بعد بعید بود محضری باز باشد. این امیرحسین را کفریتر میکرد. خاله همچنان روی صندلی عقب چرت میزد و به قول خودش تمام دیشب را آسمان ریسمان میبافته که چطور با مادر صدیقه چشمتوچشم شوند و بعدش هم با آلپروزوالم و کدویین خوابش برده بوده. مدیر مدرسه کنار دست امیرحسین مرتب سرفه میکرد و گه گاه با صدای کنده شدن عفونتی از ته حنجره به پایان میرسید؛
آرامش خاله سایت دوهمدم آدرس جدید
اما آسمان نه. خارج از این درد مدیر مدرسه و آرامش خاله سایت دوهمدم آدرس جدید در میانه بود کنار پنجره و چشم به بیرون و مسکوت. نه امیرحسین توان حرف زدن داشت و اگر به فرض محال میتوانست میان گوش های این زن و مرد دهه های قدیمی حرف هم بزند، چه میگفت؟ از این همه تاب نیاوردن میگفت؟
میگفت از اینکه مثل این مرغ های پرکنده و ماهی های دور افتاده از اقیانوس بال بال میزند و نمیداند چه مرگش است و یا میداند و راه باز شدن این ترافیک لعنتی بود و نبود.