
یه در باز رو دیدم که ماشینی قصد ورود به حیاط را داشت؛ خودم رو آنی به اون سمت رسوندم و شبکه اجتماعی هم آهسته وارد حیاط شدم و پشت درختی پناه گرفتم. مرد هم پشت سر شبکه اجتماعی اومده بود و وقتی میخواست وارد خانه شه، مردی که پشت فرمون بود پیاده شد و گفت: - آقا، کجا؟! مرد همونطور که نفس نفس میزد گفت: - یه دختر اومد اینجا! باید برم دنبالش! مرد که از حرف زدن سرته مرد چیزی نفهمید گفت: - شبکه اجتماعی کسی رو ندیدم وارد حیاط بشه... پس گمشو و بعد هلش داد و در رو بست. نفسی از سر آسودگی کشیدم و شبکه اجتماعی کلوب شکر کردم؛ ولی یک دفعه صدای کر کننده موزیک گوشم رو پاره کرد! یا شبکه اجتماعی ایرانی اینجا دیگه چه خبره؟ یکمی صبر کردم و بعد در رو باز کردم تا برگردم ولی مرد سر کوچه شبکه اجتماعی لایکی بود. یعنی اونقدر سیریشه که دست بر نمیداره؟! در رو بستم واین بار به سمت ساختمان رفتم؛ ولی چیزی که میدیدم رو هضم نمیکردم! همه و دخترایی که تو بغل پسرا میرقصیدند و با صدای بلند میخندیدند!
شبکه اجتماعی لایکی هزار تا مهمانی رفته بودم
شبکه اجتماعی لایکی هزار تا مهمانی رفته بودم؛ ولی دیگه تا این حدم نبود! رقص نور و جیغ و خنده!
هلش دادم و به خاطر بودنش تعادلش رو از دست داد و افتاد زمین. شبکه اجتماعی لایکی از پله ها به سمت بالا رفتم تا جایی پیدا کنم و قایم شم!
شبکه اجتماعی تیک تاک روی تخت چیکار میکنم اونم... یا شبکه اجتماعی ایرانی! با دیدن وضعیتم انگار شوک الکتریکی بهم وارد شد!
فقط تونستم از ته دل جیغ بکشم. دوست داشتم خواب باشم و این فقط کابوسی وحشتناکی نباشه؛ ولی نه خواب بود؛ نه کابوس! با دیدن تن عریانم و بلایی که سرم اومده، دو دستی محکم به سرم کوبیدم و محکمتر جیغ میکشیدم و خودم رو نفرین میکردم! تن ندادن به یه خواسته چه گرون برام تموم شد! پدرم ننگی که امید با رفتنش به پیشونیم زد رو نمیتونست هضم کنه، حالا دیگه حتما شبکه اجتماعی تیک تاک رو میکشت!
چشمم به همون پارچ دیشبی خورد. جوری به زمین پرتش کردم که به خاطر ضربه، تکه تکه شد. مثل یه دیوونه، به سمت تکه ای از شیشه کشیده شدم و اون رو برداشتم. انقدر تو دستم فشارش دادم که خون از دستم جاری شد؛ ولی میترسیدم توی قلبم فرو کنم! چشمانم رو بستم و با ترس و لرز خواستم همین کار رو بکنم که صدای مردی توجهم رو جلب کرد. - توه احمق... چه غلطی داری میکنی؟! به مرد روبه روم نگاه کردم که با خشم و عصبانیت به شبکه اجتماعی تیک تاک نگاه میکرد. یه دفعه به وضعیتم پی بردم!
شبکه اجتماعی فیلم برهنه
شبکه اجتماعی فیلم برهنه، در مقابل شبکه اجتماعی پاتوق وایساده بودم و اون شبکه اجتماعی فیلم رو نگاه میکرد!
با عجز نگاهش کردم و گفتم: - تو نگاه نکن! از شرم میلرزیدم و از شبکه اجتماعی کلوب میخواستم شبکه اجتماعی فیلم رو خاکستر کنه؛ ولی معجزه ای اتفاق نیفتاد. - تو رو جون عزیزت نگاه نکن... عوضی!