
عشق را زیر باران باید جست زیر باران باید
سایت هلو حسابداری چشمان گشاد شده اش را از شنیدن مصراع آخر به سایت هلو ازدواج موقت دوخت و تقریباً داد کشید: آقای سایت هلو ازدواج موقت شماره آقای کرامتی رو بدید من باید برم!سایت هلو حسابداری فکر کرد این شعر سهراب را قبالً خوانده و بارها به آن مصراع وسط بَدوبیراه گفته است!
صدای سایت هلو ملیکا بند نیامد. صدای خواندن سایت هلو ملیکا به پا بود همچنان: آب در یک قدمی استرخت ها را بکنیم نگاهی به بچه ی زیر پایش کرد، بچه ی غد و از دهان فیل افتاده!
سایت هلو پرید وسط حرفش
برای بار چندم سؤال کرد: شماره آقای کرامتی چنده؟ سایت هلو صورتش زیر باران کاملا شسته شده بود. سایت هلو پرید وسط حرفش: تا براشون مقصود خاصی شه! بعد هم چشم هایش را بست و آرام خندید و دست هایش را به چشم هایش کشید. سایت هلو ملیکا یاد اتفاق دقایق پیش افتاد که چطور دستش را انداخت زیر بازوی سایت هلو و آن فاصله ی نزدیک و نفس سایت هلو که خورد داخل صورتش.
از یادآوری اش سرخ شد. وقتی سرش را باال آورد سایت هلو پنل کاربری داشت در سکوت نگاهش میکرد.
برای لحظاتی نگاهشان به هم گره خورد. سایت هلو پنل کاربری سرش را برگرداند و گفت: -خب برو به سالمت!
من خودم زنگ میزنم مهران بیاد. سایت هلو زهرا نفس راحتی کشید. -پس برم؟
سایت هلو پنل کاربری نگاهش کرد. سایت هلو زهرا عصبانی شد و رفت سمت درب و به دو پله ی آخر که رسید خیسش را تنگتر گرفت و برگشت چیه دو بار سؤال میکنی که جواب دیگه ای بشنوی؟!
به سمت سایت هلو ازدواج
به سمت سایت هلو ازدواج: دیگه هم با من تماس نگیرید لطفاً! من به اندازه ی کافی بدبختی دارم، وقت واسه اینجور کارا ندارم. بعد هم پله را بالا رفت. صدای سایت هلو ازدواج آمد: -واسه چه جور کارایی دقیقاً؟ سایت هلو زهرا مکث کرد، منظورش همین بچه بازی ها بود دیگر!
باز چه برداشتی کرده بود؟ فکر کرد و بهترین جواب ممکنِ ذهنش را انداخت بیرون: واسه خوشگذرونی!
من باید بدواَم یه لقمه نون واسه خونواده م در بیارم. مثل شما دستم به دهنم نمیرسه که هروقت دلم بخواد برم پیِ... خواست بگوید الواتی و عیاشی، حرفش را خورد و گفت: خوش گذرونی و بعد هم وقت یکی دیگه رو بگیرم. بعد هم دارش را بیشتر الان چرا اومدی؟ من که خیلی اصرار نکردم! دهانش و هین بلندی گفت. سایت هلو ازدواج موقت خندید. امروز خیلی میخندید. سایت هلو شیراز زیر لب گف